پیغام مدیر : آسمونــی 21 ساله متولد 15 بهمن اهل جنوب عاشق قدم زدن روی دریا هنگام غروب و راه رفتن زیر باران است . از حسادت دروغ و ریا متنفر است و معتقد است که همیشه باید بخشنده بود و در هر شرایط لبخند نباید فراموش شود همیشه سعی می کند دیگران از او راضی باشند و از رنجاندن دیگران بی زار است و برای همه آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا وآخرت را دارد.
خبرنامه
برای با خبر شدن از بروز شدن وبلاگ در خبرنامه عضو شوید
من دوس ندارم بزرگ شم. من دوست دارم همین جوری بمونم با همین روحیات و با همین اخلاق که همه بهم می گن تو چرا این قدر بچه ای..... لوس نیستم ها! بچه م! چرا وقتی می شینم با بچه ها صحبت می کنم و پای حرف های قشنگ و شیرین و پاک شون می شینم و از دید اونا به دنیا نگاه می کنم، همه من رو هم تو دسته ی اونا قرار می دن....
من دوست ندارم بزرگ بشم. بزرگ شدن یعنی چی.... بزرگ شدن یعنی بدجنس بشی، یعنی به همه نارو بزنی و فقط خودت رو ببینی، یعنی جلوی این و اون گریه نکنی، یعنی خودت رو بگیری، یعنی فقط به پول و مقام فکر کنی، یعنی وقتی خنده ت می گیری بلند نخندی، یعنی به خاطر مصلحت دروغ بگی، یعنی دیگه ذوق و شوق نداشته باشی، یعنی یعنی یعنی..... اه.... همه ی خصلت های بد تو آدم بزرگا جمع می شه.
اگه بزرگ شدن به این چیزهاست من هیچ وقت دوست ندارم بزرگ شم و متنفرم از بزرگ شدن.....
من دوست دارم به علایقم برسم به خاطر دل خودم،آره! یعنی دوست دارم نقاشی بکشم، دوست دارم وسطی بازی کنم، دوست دارم بدوم، دوست دارم به تموم اتفاقات و ماجراها از دید خوبش نگاه کنم و اگه مشکلی بود اون رو برای خودم سوء تفاهم تلقی کنم، دوس دارم به تموم آدما لبخند بزنم و با تموم شون مهربون باشم، دوس دارم به همه ی اونایی که می شناسم بون هیچ چشم داشت و منتی کمک کنم و آدم بزرگا بهم نگن تو چرا اینقدر ساده ای من دوس دارم که به همه کمک کنم و انتظار هیچ جبرانی رو هم از هیچ کس ندارم، دوست ندارم به خاطر پول یا خانواده یا محل زندگی دختری باهاش دوست بشم، برای من فقط خود اون پسریا دختر، اخلاقش و مهربونیش مهمه و بس، من بدم می یاد که به کسی نارو بزنم، من بدم می یاد که برای چیزی حرص بزنم، بدم می یاد برا به دست آوردن چیزی کسی رو از خودم دل خور کنم، من دوس دارم همه جا خودم باشم، برای من فکر بقیه مهم نیست، دوس دارم وقتی توی یه جمعی هستم اطرافیانم رو شاد کنم و بخندونم شون، می خوام بین بودن و نبودن من یه فرقی باشه ، از اینکه ساکت بشینم یه جا و خودم رو بگیرم و با کسی قاطی نشم حالم به هم می خوره، دوس دارم وقتی که خوشحالم بپرم بالا و پایین، دوس دارم شلوغ بازی دربیارم، دوست دارم وقتی ناراحت می شم گریه کنم....
دوست دارم همه بدونن که من اینم.... همینه که هست.....
اگه باز هم من بچه م پس بذار بمونم. چون تا وقتی قرار باشه بزرگ شدن به معنی به دست آوردن اون صفات بالا باشه من حالم از بزرگ شدن به هم می خوره.
لینک ثابتنظرات شما ()